کد مطلب:286658 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

مکاشفه دیگری از مرحوم فشارکی
مرحوم استاد به نقل از مرحوم حاج شیخ عبدالكریم فرمود: مرحوم آیت اللَّه فشاركی در یك بحث علمی گرفتار بن بست می شود، روزی تنها به خارج شهر سامرا می رود و در كنار شط در یك گودال می نشیند و در آن بحث فكر می كند. ناگاه می بیند شخصی كنار گودال ایستاده، بعد از سلام می پرسد چه می كنی؟

ایشان به خیال آنكه یكی از اعراب بی سواد است پاسخ می دهد: در یك بحث علمی فكر می كنم.

می گوید: كدام مسئله؟

او مسئله را بیان نمی كند، آن شخص اصرار می كند.

(می گوید: شما كه از این مطالب اطلاعی ندارید (قریب به این مضمون.

آن شخص اصرار می كند كه بگو در كدام مسئله مانده ای؟ سیّد سرانجام مسئله را می گوید. آن شخص می فرماید: اگر این كلمه را به فلان مقدمه بحث اضافه نمایی به نتیجه می رسی.

سیّد با توجّه به آن كلمه می بیند از بن بست خارج شد و مسئله حلّ شد. نگاه می كند به بالا تا با آن شخص تماس بیشتری بگیرد، كسی دیده نمی شود؛ به سرعت از گودال بالا می آید، اما هر چه بیابان را ملاحظه [1] می كند احدی به چشم نمی خورد، می فهمد كه لطف الهی او را دستگیری كرده است.


[1] از مسموعات بدون واسطه از مرحوم آقاي اراكي.